با صدای زنده یاد ناصر عبدالهی -
رخصت بده که بشکنم غرورمو به پای تو ... ناصر - دانلود - شعر
****
رخصت بده که
بشکنم غرورم و به پای تو
فرصت بده که جون
بدم به حرمت صدای تو
مهلت بده تو شهر
تو دوباره دربدر بشم
از اشتعال بوسه
هات یه تل خاکستر بشم
بزار که رنگ
گونه هات منو به مسلخ بکشه
بختک سرد بی کسی
از رو دریچه رد بشه
با رخصت نگاه تو
البرز و از جا می کنم
رو خواب شب خط
می کشم به قلب فردا می زنم
نمی زارم دست
نسیم به گرد عطرت برسه
برای از طرح رد
شدن فکر نوازشت بسه
بودن تو غنیمته
حتی برای یه نفس
نزار که بی تو
کم بشم تو ازدحام این قفس
فرصت بده کنار
تو به خواب گل پا بزارم
جراحت هجرتت و
پشت سرم جا بزارم
کمی کنار من
بمون فرصتمون خیلی کمه
بدون همراهی تو
شکستنم دم به دمه
می خوام تنها بمونم تا همیشه
مثل ابری شدم که وا نمیشه
اگه بارون بشم آروم می گیرم
تو قلبم این همه غم جا نمیشه
می خوام تنها بمونم یه جزیره
توی دریای گریه اشک و هق هق
تک و تنها بمونم توی اشکات
مثل تنها نشستن یه عاشق
رنگ چشماتو نشد که بشناسم
آخه چشمات رنگ دنیایی نداشت
حتی رنگین کمونم پیش نگات
اون همه رنگ تماشایی نداشت
اون همه رنگ تماشایی نداشت
لبت شاد و دلت خرم
اونامه روشنت روشن
کسی می خوابد و خوابش نمی گیرد
کسی از پشت دیوار زمان آواز می خواند
اومدی تا غربت من تا لحظه های ما شدن
توی هوای عاشقی با تو از اینجا پر زدن
خسته انتظار تو بی تو ولی کنار تو
یه روزی از راه می رسی بازم میاد بهار تو
بازم میاد بهار تو
تو برام پنجره هستی میون این همه دیوار
مثل یک دست نجاتی زیر سنگینی آوار
آخرین برگ گلی تو واسه تنهایی گلدون
اولین لحظه سالی توی بیداد زمستون
وقتی سایم یه غریبه ست حتی دنبالم نمیاد
وقتی بغض
تنهاییمو حتی گریه هم نمی خواد