چاقو کشی!!
جرمی بسیار سنگین! ، زیرا با استفاده از این سلاح سرد گاهی زندگی را از فردی می گیرند و گاهی فردی باید تا آخر عمر در زندان بماند و یا گاهی هم تا آخر عمر فلج و گاهی افراد زیادی از خانواده ها را درگیر در مسائل پیش آمده از این دست!...
البته علتهای زیادی دارد این کار امّا شاید این مصاحبه به آگاهی ما نسبت به این پدیده مذموم کمک نماید.
* علل وقوع جرم هایی مثل اسیدپاشی، حمله با چاقو و ... را چگونه بررسی می کنید؟
**مسائلی مثل قتل، چاقوکشی و اسیدپاشی در جوامع در حال توسعه تقریبا معمول است. این شرایط مقبول نیست اما واقعیتی است که جوامع ما با آن روبرو هستند. چنین خشونت هایی را باید با نگاهی وسیع تر به ساختار اجتماعی، فرهنگی جامعه بررسی کنیم. اما آنچه به نظر می رسد این است که مشکل مربوط به تربیت شهروندان، فضای عمومی جامعه و یا فراگیرشدن پاسخ گیری رفتارهای خشونت آمیز است. البته باید با دقت جستجو کرد که چه مشکلی در جامعه ما به وجود آمده که رفتار خشونت آمیز در آن رو به افزایش است؟ مشکلات ساختاری گریبانگیر جامعه شده است که به آسانی هم قابل گریز نیستند.
*به نظر شما چه رویه ای را باید پیش بگیریم تا کمتر شاهد چنین اتفاقات ناگواری در جامعه باشیم؟
**باید تربیت درست شود. در اخبار اخیر می دیدم که مسوولین اظهار می داشتند که سلاح سرد را محدود کنید، قدرت بازدارندگی مجازات ها را بالا ببرید. مگر در کل دنیا سلاح سرد و گرم را جمع می کنند؟ آنها آدم ها را تربیت می کنند. تربیت درست انسانها مهمترین عامل بازدارنده است. کنترل درونی قدرتمندترین کنترل است. با حذف ابزار نمی توانیم کاری کنیم. شما چاقو را حذف کنید. اسید هست، اسید حذف بشود ماشین هست. مشکل این جاست که در سی، چهل سال اخیر نتوانستیم کار تربیتی درستی انجام بدهیم. من معتقدم; تمام دستگاه های ذی ربط چون آموزش و پرورش، آموزش عالی، هنرمندان، سازمان های مدنی رسانه ها و... باید یک فعالیت اجتماعی، فرهنگی گسترده ای را شروع کنند، وگرنه با اعدام، زندان و کور کردن از پیشرفت این روند جلوگیری نمی شود. با قانون و زور نمی توان در انسان ها عامل بازدارنده ای را به وجود آورد، در صورتی که در بخش آموزش و تربیت این مهم دست یافتنی است. نکته ای که باید به آن توجه ویژه کرد این است که فضای جامعه ما ملتهب است مردم دچار استرس های متعددند. این التهاب به دلیل فضای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی است. تربیت ناقص، نسبیت رفتارهای قانونی، التهابات موجود در فضای اجتماعی جامعه موجد این وضع هستند که باید چاره ای اندیشید. چندین بار متن کتابهای درسی عوض شده و نتیجه مطلوب به دست نیامده، آیا با تعویض مجدد دروس مدارس، به نتیجه اخلاقی و تربیتی که مدنظر جامعه است، تحقق می یابد؟ من 20 سال معلم بودم. این تعویض ها فقط هزینه روانی و اقتصادی برای خانواده ها، معلم ها و جامعه را بالا می برد. تا چندی قبل شیرین ترین درس مدارس درس دینی بود اما با تعویض های انجام شده، اگر با دانش آموزان مدارس خصوصا دبیرستان صحبت کنید سخت ترین درس را دینی می دانند. به جای آن که این درس را لطیف کنند آن قدر پیچیده شده که رغبت به مطالعه چنین درس لطیفی پایین آمده است. ضمن آن که با تعویض دروس مسئله حل نمی شود. معلم در شرایط مطلوبی زندگی نمی کند و در کلاس به دانش آموز درس عصیان می دهد. ما باید روح آموزشمان را اصلاح کرده و انسان تربیت کنیم نه یک ماشین.
با به وجود آمدن چنین حوادثی جمله "احساسات جامعه خدشه دار شد" زیاد به گوش می رسد در صورتی که آدم های خاطی هم از دل جامعه برخاسته اند. چطور می شود که بخشی از جامعه به این حوادث دامن می زنند و بخش دیگر احساساتشان متشنج می شود؟
شکاف و فاصله اقشار در کشور ما زیاد است. یک قشر فقیر و محروم جامعه ما و درگیر با این مسائل داریم که چنین حوادثی برایشان عادی شده است. یک قشر دیگر جامعه به فکرشان نمی رسد که چنین اتفاقاتی رخ بدهد، که عمدتا قشر مسئولین و تحصیلکرده جامعه است و احساساتشان نیز با شنیدن چنین حوادثی خدشه دار می شود و آن را به نقد و نقادی می کشند. در بخش عمده ای از جامعه تا موضوع حادی پیش نیاید از حوادث خبری ندارند. این حوادثی که شنیده می شوند مربوط به آن بخشی از جامعه است که فریاد وقایعشان شنیده می شود و اصولا بخشی که با اخبار و مطبوعات درگیر هستند متوجه موضوعات ناگواری از این دست می شوند. این اتفاقات بسیار بیشتر از آن است که در مطبوعات درج شوند. مثلا در حوادث اخیر به دلیل آن که دو ورزشکار فوت کردند، خبر آن منعکس شد مگر چه تعداد این حوادث مربوط به این قشر از جامعه است. یک ماه پیش من حدود دو ساعت در بیمارستان امام حسین(ع) منتظر معاینه بودم که شش مورد از این دست خشونت ها را دیدم هیچ کسی هم از آنها با خبر نشد، در صورتی که اگر خبرنگاری آنجا بود شاید به صورت یک خبر درمیآورد و از آن مطلع می شدیم. من هنوز به این شرایط نقد دارم وقتی که می گویند روح جامعه خدشه دار شده است، منظور روح کسانی است که به عوامل تبلیغاتی و ابزار مطبوعاتی دسترسی دارند، متشنج شده است.
به جز اسیدپاشی همدان در بقیه موارد به دلیل وجود عشق چنین رخدادی پیش آمده است. به نظر شما این عشق است که بهترین آرزوها برای معشوق، به اسیدپاشی تبدیل می شود؟
اگر بخواهیم بعد اجتماعی این سوال شما را جستجو کنیم، باید بگویم که در تاریخ کشور ما موضوع چنین عشق هایی وجود داشته و حداقل کاری که انجام شده دزدیدن به اصطلاح فرد مورد علاقه بوده... سپس ایجاد محدودیت برای ازدواج کردن، کشتن خواستگار و بعد از همه این موارد و حدآخر کشتن فرد مورد علاقه است. سوال اینجاست; آیا ما باید این قسمت از تاریخ را بپذیریم و آن را قبول کنیم؟ یا در صدد اصلاح آن برآییم؟ برای اصلاح آن یک حرکت عظیم فرهنگی نیاز است که امروز و فردا هم جواب آن را نخواهیم گرفت. منظور شما این است که دوباره هم شاهد چنین حوادثی خواهیم بود؟ قطعا... مگر این مسائل در جامعه ما خصوصا در چند سال اخیر رو به کاهش بوده که انتظار داشته باشیم آمار آن هم پایین بیاید؟ مگر هر چه قانون سخت شود عصبانیت کمتر می شود؟ مسائل بین مردم جامعه زیاد شده که با یکدیگر درگیر می شوند و ما هم شرایط را مهیا کرده ایم. مثلا اگر در اتوبوس 40 نفر ایستاده سوار نشوند، دست کسی به صورت دیگری نمی خورد که باعث جنجال شود. اگر ترافیک اینقدر سنگین نباشد چرا تصادف و دعوا پیش بیاید؟ پس نمی توان عمده تقصیرها را به مردم نسبت داد. این به تصمیم گیری های مدیران کشور مربوط می شود تا رفتارهای قشر عادی جامعه.
*فرمانده نیروی انتظامی در مجلس و در مورد عدم امنیت و حوادث اخیر اظهار کرد که پلیس را نباید درگیر همه چیز کرد. پلیس در هر چیزی نمی تواند دخالت کند و مسوولین در آن نشست حتی این را به مسائل دیگری همچون حجاب و فتنه 88 نسبت دادند. نظر شما در این مورد چیست؟
**چرا ما همه چیز را می خواهیم به فتنه بچسبانیم؟ ناامنی ها از جمله قتل، اسیدپاشی، فرار از خانه، تصادف و... در جامعه ما روندی صعودی دارد و قبل از سال 88 هم وجود داشته است. وقتی جامعه در وضعیت التهابی قرار می گیرد (به دلایلی چون تورم، بیکاری، درآمدها و...) مردم عصبی می شوند. شما در زندگی خودتان دقیق شوید مسائل و مشکلات شما در دو سه سال اخیر بیشتر نشده و شما عصبی تر نیستید؟ من و شما در قشر خوب این جامعه هستیم. مطبوعات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه را تحلیل محتوا کنید چند خبر خوش و امیدوارکننده وجود دارد؟ من با بخشی از این صحبت های نیروی انتظامی موافقم. اگر جامعه را تربیت نکنیم، اگر شهروند متمدن و فرهنگی و اجتماعی در جامعه نداشته باشیم اگر به تعداد آدمها هم یک نیروی انتظامی داشته باشیم باز همچنین رخدادهایی پیش خواهد آمد. تربیت آدم ها و زنده کردن کنترل درونی آنهاست که باعث پیشگیری می شود. اشکال اول در به وجود آمدن این مشکلات، ناتوانی ما در تزریق مفاهیم دینی و اخلاقی به این بخش از جامعه برای رشد انسانیت در آنهاست. اشکال دیگر این است که در کشور به جای کار فرهنگی- اجتماعی بیشتر مسائل سیاسی جریان دارد. وقتی موضوع کار فرهنگی و اجتماعی پیش میآید آن را سیاسی می کنند. در کشور ما سیاست در راس همه مسائل قرار گرفته است. وقتی در مورد اقتصاد، حجاب، فرهنگ و... بحث می کنیم سیاسی می شود که اصلا به یکدیگر ربطی ندارند. نباید ساحت ها با هم ادغام شود. به نظر من، به جای فربه کردن نیروی انتظامی، باید آدم ها تربیت شوند و با این کار حضور نیروی انتظامی در جامعه به جایگاه خودش بازمی گردد. دخالت نیروی انتظامی در هر موضوعی باعث شده که مردم از نیروی انتظامی واهمه داشته باشند.من از بن دندان و با قاطعیت می گویم که مادامی که شهروندان با کنترل درونی خود را مدیریت نکنند نمی توان انتظار داشت این مسائل کاهش پیدا کنند. همه مطمئن باشیم که تا همه آحاد جامعه و همه دستگاه ها یاری نرسانند این شرایط هست و دامن همه ما را می گیرد. ساختارهای اقتصادی و اجتماعی موجد آسیب ها و مسائل اجتماعی هستند و ما نیروی انتظامی را مسوول همه می دانیم. در صورتی که همه ما و همه دستگاه های اجرایی مسوول این شرایط هستیم. امیدواریم هرچه زودتر کشور ما به این نتیجه برسد که تا آدم ها تربیت نشوند وضع همین است و بدتر هم می شود، و برای مدیریت و پیشگیری باید همه اقشار وارد شوند.