آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

پرسمان 17: نکات 19 گانه در پاسخ به نوشته «اینجا دیگر کجاست....»!!!

پرسمان 17: نکات 19 گانه در پاسخ به نوشته «اینجا دیگر کجاست....»!!!

                                  بسم الله الرحمن الرَحیم

سلام علیکم. توضیحا عرض می کنم: جوانی برومند و عاشق امام حسین (علیه السّلام) از دیار همیشه سرفرازم «دارابکلا»، پس از ارسال متنی (که پس از ذکر نکات 19 گانه، شاهد نقل آن خواهید بود)؛ خطاب به اینجانب، چنین نوشت: 

«سلام حاج اقای شفیعی شرمنده که مزاحم شدم یک مطلب برای شما میگذارم میخوام که جوابشو بدید بهم ... این پست رو یکی از دوستان گذاشت در یکی از گروهها میتونم جوابشو بدم ولی میترسم با عصبانیت بشه و نتونم منظورمو برسونم به جواب کارشناسی شما نیازمندم» ( سید ج...ص..؛ فرزند سید...ع...ص...)؛

 اینجانب هم، در پاسخ این جوان اینگونه نگاشتم:

«سلام جناب اقای ص...، شبت به خیر، عزاداریت قبول باشد، خدا پدرتون را رحمت کند. همینکه شب جمعه اقدام به تهیه پاسخ از یک شبهه در حوزه عزاداری امام حسین علیه السّلام نمودی، هدیه خوبی را برای پدرت تدارک دیدی؛ سرم حسابی شلوغ است؛ ولی سعی می کنم در فرصتی هرچه زودتر پاسخگو باشم. عاقبت به خیر شوی. ممنونم. موفق باشید».؛

ساعت حدود 9 شب ششم محرّم 1437ق توفیقی حاصل شد تا به وعده خویش وفا نمایم، و به تهیه و تدوین پاسخ از آن متن احساسی، روی آورم؛ به سامان رسیدن این اقدام فرهنگی مناسب، تا ساعت 30/ 2 بامداد به طول انجامید؛ با توجّه به سطح آگاهی مطلوب پرسش کننده و دوستانش، نیاز بود که پاسخ مربوطه، در قالب عباراتی روان و تفصیلی تر تدوین یابد؛ همین امر موجب گردید تا متن این پاسخ دهی طولانی شود؛ بدین جهت از همه دوستان ارجمند، عذر خواهم.

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. جناب آقای ج- ص، سلام علیک؛ آرزو مندم که عزاداری جنابعالی و دیگر عزاداران خوب از دیار عزیزم «دارابکلا»، مورد قبول درگاه حضرت حقّ واقع شود؛ و نیز آرزومندم: همگان تلاش کنیم تا از شب های پیش روی، بهره های فراوان تری بگیریم؛ تا سر انجام، توفیق داشته باشیم از فضای معنوی ماه محرم سال جاری بیش از سال های قبلی استفاده نمائیم. ان شاء الله. 

جناب آقای «ج- ص»، ضمن تشکّر از جنابعالی به جهت ارسال متنی تحت عنوان «اینجا دیگر کجاست....»؛ و طرح پرسشی مناسب و کاربردی در همین راستا؛ در جهت پاسخ از مفاد آن، ذکر نکات ذیل را سودمند میدانم:

نکته اوّل: یکی از امتیازات دین مقدس اسلام، دعوت به پرسیدن است؛ در آیه ۴۳ سوره نحل و آیه ۷ سوره انبیاء آمده است: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْر»: «اگر (چیزی را) نمى دانید از  آگاهان بپرسید»؛ ضمنا بدانیم: پرسیدن، موجب می شود تا اقشار مختلف، هم از طرح آن بهره به برند و هم به ثواب بر آمده از آن دست یابند؛ در روایتی از پیامبر خدا (صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم) میخوانیم: «العِلمُ خَزائنُ ومَفاتِیحُهُ السُّؤالُ ، فَاسألُوا رَحِمَکُمُ اللّه‏ُ فإنّهُ یُؤجَرُ أربَعةٌ : السائلُ ، والمُتَکلِّمُ ، والمُستَمِعُ ، والُمحِبُّ لَهُم» : «دانش گنجینه‏ هایى اسـت و کـلـیدهاى آن پرسش است؛ پس ، خدایتان رحمت کند، بپرسید، که با این کار چهار نفر اجر مى‏ یابند : پرسشگر، پاسخگو، شنونده، و دوستدار آنان» (ابن شُعْبه حرّانی، تحف العقول، ص ۴۱)؛

نکته دوّم: یکی از بهره گیری های خوب ماه محرّم، کسب معرفت و فهم بیشتر نسبت به معارف دینی، و شناخت بیشتر از قیام امام حسین (علیه السّلام)، و آگاهی یافتن از علّت عزاداری و فوائد این اقدام مقدّس، و شناسائی آسیب ها در حوزه عزاداری  است؛

نکته سوّم: متن مورد اشاره، ازجمله متنهائی است که در آستانه ماه محرّم سال جاری، هم دشمنان اسلام و نهضت حسینی، در سطحی بسیار وسیع به بارگذاری آن در عرصه های مختلف مجازی روی آورده اند؛ هم  دوستان  معتقد به اسلام و حماسه عاشورا؛ منتهی دشمنان به انگیزه کمرنگ کردن برپائی مجالس عزداری امام حسین (علیه السّلام) و کاهش دادن تعداد جمعیّت حاضر در مجالس سوگواری آن بزرگوار؛ دوستان هم به قصد یافتن پاسخی مناسب و دفع شبهات بر آمده از آن متن؛ خوشبختانه که جنابعالی که خود از ارادتمندان به سالار شهیدان به شمار میآئی، درطیف دوّم قرار داری؛ قطعا تلاشتان در این عرصه، ستودنی می باشد؛

 نکته چهارّم: شاید مطّلع باشید که نویسنده این متن، فردی بنام «اکبر درویش» است؛ وی از جمله چهره های فرهنگی معاند با نظام مقدّس جمهوری اسلامی، دشمن مکتب جاوید اسلام و قرآن، و مخالف صریح گرامیداشت حماسه ماندگار عاشورا است؛ عمده توان و تلاش این شخص، محدود به حوزه شعر نو، و نگاشتن مطالبی با صبغه ادبی، و آویخته با عناد ورزی صریح نسبت به آموزه های معنوی دینی؛ به ویژه، حماسه خونین سال 61 هق در کربلای معلّی می باشد؛ البتّه تلاش هم فکران و هم پیمانان داخلی و خارجی وی در جهت نشر آن در عرصه مجازی نیز، بسیار چشمگیر بوده است؛     

نکته پنجم: هر فرد منصفی (حتّی غیر مسلمان و غیر معتقد به حماسه حسینی)، با مطالعه این متن، اعتراف خواهد نمود که  مفاد آن، بیگانه از وجهه علمی و دور از هر گونه برهان منطقی و عقلی می باشد؛ نقطه مشترک بین فرازهای مختلف این متن این است که نویسنده آن کوشیده است تا با بزرگ نمائی پاره ای از آسیب های موجود  در عرصه عزاداری، اصل این اقدام مشروع و معقول را زیر سؤال به برد؛ و به تخطه آن به پردازد؛

نکته ششم: هیچگاه نباید بین دو مسئله خلط نمود؛ یکی اصل عزاداری برای امام حسین (علیه السّلام) و فوائد آن، و دیگری آسیب ها و آفاتی که توسّط برخی از افراد، گاه به صورت عمدی و گاه از روی غفلت در عرصة عزاداری بروز یافت؛ همه عاشقان فرهیخته امام حسین (علیه السّلام)، ضمن تشکّر از عزاداران و هیئتهای مختلف، بر این باورند که وجود پاره ای از آسیب ها و مشکلات در حوزه عزاداریها، واقعیّتی انکار ناپذیر می باشد؛ پس باید بیش از هر زمان دیگر، در جهت رفع آنها کوشید؛ ولی این دلیل نمی شود که ما بیائیم اصل عزاداری را زیر سؤال به بریم؛

نکته هفتم: مفاد این نوشته به وضوح بر این نکته دلالت دارد که نویسندة آن، همانند غالب کسانی که عزادارای برای سالار شهیدان را مورد هجمه قرار میدهند، از نگارش و نشر این نوشته، نیّت خیری نداشته است؛ مشکل جناب ایشان و طیف های هم فکر و هم نوا با ایشان این است که آنان اسراف در حوزه نذورات و هزینه های زیاد در برخی از مراسمات را و... بهانه  قرار میدهند برای تاختن به اصل عزاداری؛ بدین جهت می گویم: هدف اصلی اینگونه افراد، به تعطیلی کشاندن اصل عزاداری هست؛ چون اگر این افراد قصد خیری داشته باشند، چرا هزینه های سنگین مسافرت های داخلی و خارجی و جشن ها و آرایش ها و مجالس عیش و نوش دیگران را نمی بینند؟؛ این نشان میدهد که آنان هدف دیگری دارند؛ آنها میخواهند اصل عزاداری تعطیل شود تا اصل دین کمرنگ شود؛

نکته هشتم: انصاف اقتضا می کند که ما در کنار آسیب های مورد اشاره و مشابه آنها (که تعدادشان هم در مقایسه با نقاط مثبت بسیار اندک است)، نقاط مثبت عزاداریها را هم به بینیم؛ به قول معروف، فقط بخش خالی لیوان را نبینیم؛ بخش پر آن را نیز نظاره گر باشیم؛ آیا در همین مجالس عزاداری، شکم بسیاری از گرسنگان سیر نمی شود؟؛ آیا اگر به درستی عزاداری کنیم و در کنار عزاداری هایمان به منبر ها هم بهاء بدهیم، سطح آگاهیهای مردم نسبت به معارف دینی بیشتر نمی شود؟؛ آیا با شکل گیری مجالس  عزاداری صحیح، کدورت ها از بین نمی رود؟؛ آیا با گسترش فرهنگ درست عزاداری و رعایت حال ماه محرّم، امنیت اجتماعی افزایش پیدا نمی کند؟؛ آیا آمار گناهان اجتماعی کاهش نمی یابد؟؛ آیا کسانی که به قول شما «هزاران هزار متر پارچه سیاه میخرند و شهر را سیاه پوش میکنند برای نزدیکی به خدا»، در قبال لباس های پاره و دست فروشی هزاران هزار کودک در سطح شهرشان بی تفاوت هستند؟؛ مگر نمی دانی که این عزاداران عزیز، خود را در قبال یتیمان جامعه مسئول میدانند؟؛ زیرا آنان به خوبی میدانند که امیر مؤمنان (علیه السّلام) در فرازی از آخرین وصیتنامه خویش خطاب به شیعیانش فرمود:  «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ» : « خدا را خدا را در باره یتیمان، آنان را گاهى سیر و گاهى گرسنه مگذارید، مبادا که در کنار شما تباه شوند»؛ به راستی، آیا خدمات رسانی عزاداران به یتیمان جامعه بیشتر است و یا خدمات رسانی دشمنان عزادار و مخالفان عزاداری؟؛ از همه گذشته، کثرت آمار دست فروشی بچه های یتیم و بچه های دارای لباس های پاره پاره، معلول عزادری است و یا معلول مدیرت نادرست برخی از مسئولین مربوطه و کاهش ضریب دینداری در جامعه؟؛ از شماها می پرسم : آیا سالانه، رقم هزینه و تهیه پیراهن مشکی نو برای استفاده  در مراسم عزاداری بیشتر است و یا رقم هزینه لباس دنیا طلبانی که راهی به عزاداری ندارند؟؛ آیا خیال می کنید که مردم ما نمیدانند : این افراد، هر روز و بلکه هر ساعت پوشش خویش را برای حضور در مجالس عیش و نوش  عوض می کنند و هزینه های بسیار سنگینی را به جان می خرند؟؛ و آیا...؟؛ و آیا...؟؛

نکته نهم: باید از صاحب این نوشته پرسید: وجدانا، بیشترین کمک به فقرا از سوی عزادارن و مؤمنان صورت می پذیرد و یا از سوی مخالفان عزاداری؟؛ آیا توصیه و سفارش و تشویق به استفاده از پارچه های سیاه؛ به این معنی است که اسراف کنید؟؛ آیا این به معنی نهی از تهیه لباس برای فقرا است و یا در کنار آن دستور، توصیه می شود که به یاد فقراء هم باشید؟؛ از همه گذشته، استفاده از پرچم و لباس سیاه در عزاداری، نماد ظلم ستیزی و توجّه دادن دیگران به ستم بی نظیر رخ داده در تاریخ؛ و تقویت روحیه ظلم ستیزی است؛ آیا این بد است؟!

نکته دهم: ما می پذیریم که در برخی از مجالس و مراکز، در خرید تجهیزات زیاده روی می شود؛ ولی این چه ربطی به اصل عزاداری دارد؟؛ به اشخاص معترض باید گفت: بر این گونه کارها معترض هستید از شما ممنون هستیم؛ ولی از شما می پرسیم: آیا باید این اشتباهات را بهانه قرار بدهیم برای زیر سؤال بردن اصل عزاداری؟؛ از همه گذشته شما ها که به این هزینه های سنگین اعتراض می کنید، چرا به هزینه های چند برابر زندگی غیر عزاداران معترض نیستید و بر آنها خورده نمی گیرید؟

نکته یازدهم: ما هم قبول داریم که احیانا برخی از شیوه های عزاداری، مورد اشکال و ایراد می باشد؛ ولی انصافا آیا همة آنهائیکه در انجام کار و انجام مسئو لیّت خویش کم کاری می کنند، همان هائی هستند که زنجیر زن در مجالس عزاداری هستند؟؛ و یا قضیّه بر عکس است؟؛ زیراغالب عزاداران چون حسینی هستند و میدانند امام حسین (علیه السّلام) به رعایت حقّ النّاس و جدّی بودن در عرصه کار و تلاش  سفارش فرموده است، بیش از دیگران مایه میگذارند؛ و غالبا هم بیشتر از غیر عزاداران پای بند به رعایت حقوق دیگران و در پی تلاش بیشتر در این راستا هستند؟؛

نکته دوازدهم: بنده حاضرم بیایم در کنار یک پل هوائی با این اشخاص به ایستم  و آمار گیری کنیم، تا بدانیم بیشترین رقم آنانیکه  از آن استفاده نمی کنند مربوط به کسانی است که پیاده به زیارت اربعین امام حسین (علیه السّلام) می روند و یا آنانیکه قدمی در طریق زیارت و عزادری آن حضرت بر نمیدارند؟؛ از همه مهمتر اینکه: آیا تخلّف یک فرد از قانون تردّد شهری، معلول عزاداری است؟؛ آیا همه آنانیکه پای بند به این قانون هستند، غیر عزاداران هستند؟؛ 

نکته سیزدهم: به راستی، در میان آنانیکه دم از غیرت دینی می زنند، چند نفر پیدا می شوند که به دختران خوردسال ، رحم نکنند؟؛ مجالس عیش و نوش، ارتکاب گناه و بی بند و باریها و پارتیهای شبانه، مربوط به عزاداران است و یا دشمنان عزادار و عزاداریها؟؛ از همه گذشته، آیا می توان ارتکاب جنایتی از سوی یک شخص را به حساب همه گذاشت؟؛ آیا عزاداری تشویق به گناه و چشم بد به ناموس مردم داشتن می کند و یا مشوًق پرهیز از آن است؟؛

نکته چهاردهم: ممکن است خدای نکرده از میان هزاران واعظ و روحانی، فرد و یا افرادی دچار فریب و لغزش و اختلاص و غیره شده باشند؛ چون ممکن است در این صنف هم، گرگ به لباس میش پیدا شود؛ ولی وجدانا و انصافا، آیا رقم واعظ و روحانی اینچنینی با رقم چهره های پاک در میان این صنف برابری می کند؟؛ و آیا می توان تعداد آنان را با اینان مقایسه نمود؟؛ مگر عزاداران، به چنین روحانی نمایان روی خوش نشان میدهند؟؛ اصلا تخلّف تعداد بسیار محدودی از روحانی نمایان چه ربطی به عزاداری دارد؟؛ آیا همه آنانیکه مخالف عزادری هستند، پاک دامنند؟؛

نکته پانزدهم: ماهم قبول داریم برخی از شیوه های عزاداری بروز یافته در عرصه عزاداری درست نمی باشد؛ از قبیل دخیل بستن به درب و...؛ ولی چطور شمائیکه کشیدن یک تکه پارچه به یک تکه آهن معترض هستید؛ و روی آوردن اشخاص به ضریح  یک شخص محترم را مورد سؤال قرار میدهید و میگوئید برایشان مقدّس می شود ولی هیچگاه نه تنها مقدّس شمردن پیراهن یک ورزشکار وغیره را بد نمیدانید؛ بلکه گرفتن عکس با یک ورزشکار و هنر پیشه را امری مهمّ و محبوب ومقدّس میدانید، و ساعت ها وقت و پول فراوان برایش هزینه می کنید؛ راستی شب گذرانیهای بیهوده و اتلاف وقت، بیشتر مربوط به دشمنان عزاداریها است و یا عزادران؟؛ آیا هم پالکی های شما برای زندگی و تفکّرشان بیشتر قداست قائلند یا عزاداران؛ چرا خود را به نادنی می زنید؟؛ مگر امیر مؤمنان علیه السّلام نفرمود «وقت طلاست»؛ مگر آن بزرگوار سفارش نکرد «إِنتهزوُا فُرَصَ الخیرِ فإِنَّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب؛ فرصت های نیک را غنیمت بشمارید؛ به درستی که فرصت ها مانند گذر کردن ابر می گذرد»؛ مگر اسلام نمی فرماید : «شما در برابر عمرتان مسئول هستید و فردای قیامت باید جواب بدهید»؟؛ مگر به گوشتان نخورده است که پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله)  فرمود : «یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت است» (محدّث نوری، مستدرک الوسائل/ج2/ص105)؛ آیا نشنیده و نخوانده اید که علی (علیه السّلام) فرمود: ««لا عِلْمَ کالتَّفَکُّر» : «هیچ علمی مثل تفکر نیست»؛ پس چرا نوشته اید که «یک تکه پارچه را به یک تکه آهن میکشند و برایشان مقدس می شود...اما زندگیشان و قدرت تفکر شان هیچ وقت قداستی پیدا نمیکند»؛ وجدانا آیا همه آنانیکه مخالف عزاداری هستند، برای زندگی و قدرت تفکّرشان، قداست قائلند؟؛ آیا بیشترین رقم ولگردیها و پرسه زدن در پارک ها و دنبال اعتیاد و موادّ مخدّر رفتن و... مربوط به عزاداران است و یا مخالفان با عزادار و عزاداریها؟؛

نکته شانزدهم: به صاحب این نوشته و همراهانش باید گفت: اگر اندکی وقت می گذاشتی و چشمتان را باز و گوشتان را به کار می گرفتید، هم میدید و هم می شنیدی که بارها مراجع عظام تقلید؛ به ویژه مقام معظّم رهبری، بر قرار گرفتن «زیر یک تکه آهن در خیابان و بند آورندن خیابان» اعتراض کردند؛ و عزاداران را از انجام چنین اقدامی نهی کردند؛ حتّی گاه گفته شد که این آهن، نمادی از صلیب است و ریشه در دسیسه های دشمنان دارد؛ نه تنها زیر این آهن رفتن، نمادی از رضای خدا نیست؛ بلکه نمادی از بازی کردن در زمین دشمن است؛ ولی این بی انصافی تمام است که بگوئیم افرادی که همین «آهن» را حمل و نقل می کنند، «شب بعد با ضربات چاقو هم دیگر را تیکه تیکه میکنند برای نشان دادن قدرت خود»؛ شنیده بودیم که غالب افراد بی دین، از دروغ گفتن دریغ نمی ورزند ولی تا این حدّ  دروغگوئی را باور نمی داشتیم؛ امّا این نوشته نشان میدهد که نویسنده آن چه بی باکانه، مطالب دروغ را سر و هم می کند؛ آخر آدم روشنفکر، اگر شخصی از میان خوانندگان حرفهایت بگوید: «آمار واقعی و خارجی دارد داد می زند که تمام و یا دست کم غالب چاقو کش ها، آدم های مست و لا ابالی و ولگردهای خیابان ها هستند، چه پاسخی دارید؟؛ آیا به آنان حق میدهی که بگویند برای دروغ بودن بافتنیهایت، همین یک  شاهد کافی است؛

نکته هفدهم: اینکه در برخی از مجالس عزاداری، شیری به دست عزاداران داده می شود، غیر قابل تردید است؛ ولی اوّلا این اقدام، همواره به بهانه شیر نخوردن کودک امام حسین (علیه السّلام) در کربلای معلّی نمی باشد؛ گاها چنین است و گاها به نیّت دیگر؛ دوّما: شنیده بودیم که دروغگو حافظه ندارد؛ کدام عزادار معتقد است که شیر نخوردن کودک امام حسین (علیه السّلام) در حماسه کربلا مربوط به «هزاران سال قبل است»؟؛ دست کم اندکی با تمرکز بیشتری به سر و هم کردن این بهانه گیریها روی می آوردی؛ مگر جنابعالی از زمان وقوع حادثه غمبار کربلا آگاهی نداری؟؛ مگر نمیدانی حادثه عاشورا در روز دهم محرّم سال 61 قمری رخ داده است و از آن زمان تا کنون تنها حدود 1377 می گذرد؛ یعنی هنوز، دو هزار سال از زمان وقوع این حادثه دلخراش هم نگذشته است؟؛ جنابعالی چگونه به خود اجازه داده ای که بنویسی «هزاران سال قبل»!!!!؛ حقیقتا بنده مانده ام که این دروغ بسیار روشنت را چگونه توجیه کنم؛ چاره ای ندارم جز اینکه بگویم چه درست فرمود پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله)؛ انگاه که فرمود: «حُبُّکَ لِلشَّیْ ءِ یُعْمِی وَ یُصِمُّ» : «علاقه شدیدت به چیزی، تو را کور وکر می کند» (شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 380)؛ طبیعتا چشمی که کور باشد، نمی بیند؛ و گوشی که کر باشد، قدرت شنوائی را از دست میدهد؛ در نتیجه چنین فردی، از نوشتن مطالب دروغین هم، دریغ نمی ورزد»؛

نکته هیجدهم: اگر کسی بگوید: عزداران همانند دیگر مؤمنان، اعتقادشان این است که «پس از پرشدن زمین از فساد، منجی عالم ظهور خواهد نمود»، سخنی درست و نسبتی مطابق با واقع می باشد؛ ولی این نویسنده در فراز پایانی نوشته اش، همانند فرازهای پیشین آن، مرتکب چند اشتباه شده است؛ اوّلا: وی جمله خبری «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» در روایت مربوطه را به مفاد انشائی امری برگرداند و اینگونه نگاشت: « باید زمین از فساد پر ...»؛ خوب دانشوران در عرصه ترجمه در مواجه با اینگونه اقدامات می گویند: اگر این کار به صورت عمد و با توجّه صورت گرفته باشد، پس مترجم دچار دروغ عمدی و معصیت و خیانت گردیده است؛ و اگر هم به صورت غیر عمدی بوده باشد؛ این اقدام نشان میدهد که درجه سواد این نویسند و آشنائی وی با ادبیّات عرب و متون عربی چه قدر پائین است؛ خوب طبیعتا کسی که با چنین رتبه ای از دانش بخواهد به نقد عزاداری به پردازد، به روشنی می توان گفت: نقد او از اطمینان لازم برخوردار نمی باشد؛ دوّما: باور عزادران به «حتمیّت وقوع ظهور منجی عالم پس از فراگیر شدن ظم و ستم در جهان»، هیچ منافاتی با حرف و باور دیگرشان؛ مبنی «بر رشد و نزدیک تر شدن جامعه به خداوند» ندارد؛ زیرا  زمینه این هست که بگوئیم این دو باور منتظران، در عرض هم نیستند، تا متناقض به هم به حساب آیند؛ باور اوّل ناظر به وضعیت جامعه در آینده هست؛ ولی باور دوّم مربوط به وضعیّت فعلی جوامع بشری می باشد؛ ضمنا «نزدیک بودن ظهور» هم به معنی تحقّق آن در ماه و یا سال آینده و یا ... نمی باشد؛ بلکه این نزدیک بودن، نسبت به گذشته است؛ و این سخن حقّی است؛ چون قطعا زمان ظهور در سال جاری نسبت به سال گذشته نزدیک تر به زمان وقوع آن در آینده می باشد؛

نکته نوزدهم: تنها جمله صحیحی که می توان گفت این نویسنده در خلال این نوشته خود به نگاشتن آن مبادرت ورزید، جمله ای است که وی پیش از دو جمله پایانی آن را نگاشت؛ یعنی جمله «اینجا ایران است»؛ گرچه اگر او می خواست واقع بینانه تر بنویسد، می بایست می نوشت «اینجا ایران اسلامی است»؛ ولی در عین حال، این نویسنده در نگاشتن دو جمله پایانی  این نوشته خویش نیز دچار خبطی فاحش شده است؛ زیرا ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نمادی از یک کشور جهان سوم بوده است؛ امّا ایران آراسته با تعبیر زیبای «جمهوری اسلامی»، طبق اعتراف دشمنان این نظام مقدّس و واقعیات خارجی، از وضعیّت سابق خارج گشته؛ و در بخش های مختلف، رشد فاحشی یافته است؛ و می رود که خود به عنوان یک قدرتی بزرگ در سطح جهانی مطرح شود؛ همچنین می توان پذیرفت که کشور عزیز ایران در گذشته، کاملا زیر سلطه استعمار فرهنگی و فکری قرار داشته است؛ ولی پس از برپائی نظام مقدّس جمهری اسلامی، در برخی از بخشها (= بخش سیاسی، و...)، این سلطه کاملا قطع گردیده است؛ و  در بسیاری از بخشها هم، این سلطه به شدّت کاهش یافته است؛ البتّه نباید دسیسه های استعمارگران را نادیده گرفت؛ قطعا آنان با شگردهای مختلفی در صدد نفوذ در رده های مختلف نظام هستند؛ تا سلطه مطلق و یا نسبی از دست داده را بازیابند؛ هشدار های مکرّر و سودمند مقام معظّم رهبری در مورد مسئله «نفوذ»، معلول همین خطری است که احساس فرموده اند؛ امّید واریم مسئولان محترم، این هشدار را جدّی تلقّی کنند، و سر کیسه را شل نکنند، و فریب لب خند دشمن نخورند؛ و با ذوق زدگی مفرط، فرش قرمز برای دشمنان قسم خورده ایران اسلامی پهن نکنند؛ و باور کنند که زیر دست مزیّن شده به دستکش مخملی، دست چُدنی مطرح است؛ و... (سفر تبلیغی محرم 1438ق = 1395ش/ سحر ششم محرّم/ شهرکرد/ سید حسین شفیعی دارابی/ ساعت15/ 2 بامداد)

متن ارسالی که مورد پاسخ  قرار گرفته است، به شرح ذیل می باشد:

«اینجا دیگر کجاست...!!!؟

هزاران هزار متر پارچه سیاه میخرند و شهر را سیاه پوش میکنند برای نزدیکی به خدا!!

آنگه هزاران هزار کودک در سطح شهرشان با لباس های پاره!!! دست فروشی میکنند

در ١٠ روز میلیون ها ظرف از غذا برای رضای خدا!!!به یکدیگر هدیه میدهند، آنگاه هزاران نفر در چند شب بعد شب را با شکم گرسنه صبح میکنند

لباس نو و زیبا میخرند!!! برای اینکه بگویند ناراحت اند!!! و لباس رنگی نمی پوشند..،.

میلیون ها تومان تجهیزات میخرند برای اینکه در ان حرف از عدالت و خدا و بهشت و جهنم صحبت کنند!!! زمانی که بعضی از کودکان شهرشان پول خرید تجهیزات اولیه تحصیلشان را ندارند!!!

ساعت ها با زنجیر بر گردن و سر و کله و سینه خود میزنند!!!

هنگام کار کردنشان کمترین میزان کار مفید را دارند...

تا شهری در کشوری دیگر پیاده میروند!!! اما از پل عابر هوایی خیابان هایشان بالا نمیروند

ساعت ها برای با غیرت بودن کسی گریه میکنند....

فردایش به دختر ١٥ ساله هم رحم نمیکنند

واعظان و روحانیون حرف از مال حلال و انسانیت میزنند،

بیشترین آمار اختلاص و خوردن مال مردم مربوط به خودشان است

یک تکه پارچه را به یک تکه آهن میکشند و برایشان مقدس می شود...

اما زندگیشانن و قدرت تفکر شان هیچ وقت قداستی پیدا نمیکند...

زیر یک تکه آهن میروند خیابان را بند می آورند برای رضای خدا!!!

شب بعد با ضربات چاقو هم دیگر را تیکه تیکه میکنند برای نشان دادن قدرت خود

هزاران لیتر شیر را به بهانه نخوردن شیر کودکی در هزاران سال قبل در دو روز بین هم دیگر تقسیم میکنند!!!!

چندی بعد کودکان شهرشان به دلیل تغذیه نا مناسب دچار هزاران نوع مریضی میشوند

و....

اعتقادشان به این است که باید زمین از فساد پر شود تا منجی شان ظهور کند....

اما همواره حرف هایشان راجع به رشد و نزدیک تر شدن جامعه به خداست...

ولی خوب میگویند ظهور نزدیک است!!!!!!!

اینجا ایران است ،نماد یک کشور جهان سوم!!!

کشوری زیر سلطه استعمار فرهنگی و فکری!!!!