حضرت عیسی (ع) حضرت عیسی علیه السلام یکی از پیامبران اولوالعزم
خداوند است. از ویژگیهای این پیامبر بزرگ آن است که بدون داشتن پدر، از مادری به نام
حضرت مریم به دنیا آمده است. پس از آنکه با اراده خداوند متعال، عیسی چشم به دنیا گشود
و تهمتهای فراوان مردم به سوی حضرت مریم سرازیر شد، مریم مأموریت یافت که پاسخ به
هر گونه شبهه و سوالی را به نوزاد در گهواره واگذار کند. با قدرت پروردگار، عیسی از داخل گهواره لب
به سخن گشود و خود را چنین معرفی کرد: قال انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا
(من بنده خدا هستم، او به من کتاب آسمانی داده و مرا پیامبر قرار داده است.) در قرآن، حضرت عیسی علیه السلام یکی از بندگان
شایسته خدا ذکر شده است که با اراده خداوند در عوالم بالا حضور دارد و در زمان ظهور
آخرین امام معصوم شیعه - حضرت مهدی علیه السلام - و در تشکیل حکومت عدل جهانی او شرکت
خواهد داشت. گوشه هایی از زندگانی حضرت عیسی علیه السلام
در قرآن کریم مطرح شده است؛ به عنوان نمونه آیات 16 تا 36 سوره مریم که بازگو کننده
صحنه های پس از ولادت حضرت عیسی است. تفاوت
میان فرهنگ و اندیشه اسلامی با فرهنگ مسیحی درارتباط با توجه به عقل گرایی و خردورزی قرآن ,گاهی خود را کتاب تفکر و استدلال و حکمت
معرفی می کند: الکتاب الحکیم، الذکر الحکیم, اوحی الیک ربک من الحکمه و... گاهی کتاب
احساس و عشق، که جانها را به هیجان می آورد و در دلها ایمان می آفریند: «و اذا سمعوا ما انزل
الی الرسول تری اءعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا آمنا فاکتبنا
مع الشاهدین»و چون وحی را که به سوی پیامبر فرود آمده بشنوند, از حقیقتی که بدان رسیده
اند, دیدگانشان از اشک لبریز می شود, می گویند: پروردگارا ایمان آوردیم پس ما را با
حق یافتگان ثبت کن.زبان احساس قرآن, آن اندازه نیرومند است که انسانهای موئمن وقتی
سخنان و آیه های آن را می شنوند و در می یابند, از خوشحالی و هیجان, بدنشان به لرزه
می افتد: «الله انزل احسن الحدیث
متشابهاً مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله»خدا
بهترین سخنها را فرود آورده, کتابی را ازآمیز که از خواندنش پوست بدن خداترسان می لرزد,
سپس پوستها و دلهایشان با یاد خدا نرم می شود. قرآن, هم کتاب حکمت است و هم کتاب احساس و
ذوق. به این ترتیب, فرق و جدایی مهم میان فرهنگ و اندیشه اسلامی و فرهنگ مسیحی نمایان
می شود. در فرهنگ اسلامی, عقل گرایی و خردورزی, هرگز با ایمان گرایی وروح پردازی ناسازگاری
ندارند, بلکه سازگاری و هم خوانی دارند و جدایی و استقلال آنها پذیرفته نیست. همه اشتباه
و کژراهه روی فیلسوفان مغرب زمین در همین نکته است. به اشتباه, ساحت عقل و اندیشه را
از ساحت ایمان و دل جدا می انگارند و به جفا میان این دو همزاد جدایی می افکنند. در
نتیجه, یا به عقل گرایی تند روانه و سرکشانه فرو می افتند و یا به ایمان گرایی صرف
و قفس تنگ درونگرایی پناه می برند, ولی انتخاب هر یک از دو شق, به یکسان انسان را از
رسیدن به هدف باز می دارد. منبع اندیشه حوزه،سال هفتم،شماره نود و هفتم ،ص
74ـ59 نزدیکى
آیین مسیحیت با اسلام از جمله امورى که بسیارى از آن غافلند این
است که اسلام از میان تمام ادیان الهى، مسیحیت را به دوستىِ خود اختصاص داده است. آیین
اسلام هر چند خدا بودن مسیح(ع) و بهدار آویختن و تثلیث (اب و ابن و روح القدس) را
ردّ مىکند، ولى از جنبه دیگرى اعلان مىدارد که مسیحیت از نظر محبت و دوستى نزدیکترین
ادیان آسمانى به اسلام است و قرآن این مطلب را صریحاً اعلام مىکند: وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ
آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصارى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْباناً
وَأَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ؛(18) آنها که از حیث مهر و محبت به مؤمنین نزدیکتر
ملاحظه مىکنید، همان مسیحیانند و آن بدین جهت است که میان آنان کشیشان و افراد پارسایى
وجود دارد و آنها اهل تکبّر و بزرگى طلبى نیستند. همان گونه که خداوند آن دسته از پیروان حضرت
مسیح(ع) را که دستورات او را به کار بسته و به اخلاق وى آراسته شده بودند، مورد ستایش
قرار مىدهد: «وَجَعَلْنا فِى قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً». و شاید پس از مطالبى که ما در گذشته درباره
دیدگاه قرآن درباره مسیح(ع) و مادرش و اعتراف به فضیلت و مقام ارجمند آنان در پیشگاه
خدا یادآور شدیم، همه این امور، مسیحیان و مسلمانان را به دوستى و مهربانى و همکارى
با یکدیگر به سود بشریّت و پایدارى در برابر الحاد و بىدینى که جهان را فرا گرفته
است وادارد. قرآن و معرفی شخصیت مسیح علیه السلام قرآن در معرفى شخصیت انبیا و پیامبران تلاش
وافرى را مبذول داشته و در آیات زیادى، از رسولان الهى خصوصا پیامبران اولوالعزم و
صاحب شریعت سخن به میان آورده است. قرآن در شرح کیفیت تولد حضرت عیسى مسیحعلیه السلام
چنین مىفرماید: «عیسى زمانى که بچه بود قوم بنى اسراییل ، اتهامى به مریم مىزدند
به سخن آمد و گفت: من بنده خدایم که مرا کتاب آسمانى نبوت عطا کرد هر کجا که باشم مرا
مبارک گردانید و تا زندهام مرا به نماز و زکات سفارش نمود و مرا به نیکویى با مادر
توصیه فرمود و مرا ستمکار و شقى قرار نداد. روز ولادت و مرگ نیز روزى که برانگیخته
شوم سلام و درود حق بر من است.» آنچه قرآن در عظمت مقام حضرت عیسىعلیه السلام متذکر
مىشود این است که او بنده خدا و فرستاده اوست و به مردم غیر از رسالتخود و دعوت به
خدا و قیامت چیزى نفرموده است. او خود را بنده مطیع خدا مىدانست. خداوند در قرآن کریم خطاب به رسول گرامى اسلامصلى
الله علیه وآله وسلم چنین مىفرماید: «بیاد آر زمانى که خدا به عیسى گفت آیا تو مردم
را گفتى که من و مادرم را دو خداى دیگر غیر از خداى عالم اختیار کنید؟ عیسى گفتخدایا
تو از شبیه و نظیر منزهى. هرگز مرا نرسد که چنین سخنى به ناحق گویم. چنانکه من اگر
گفته بودم تو خود مىدانستى. زیرا تو از اسرار من آگاهى و من از اسرار تو آگاه نیستم.
همانا تویى که به همه اسرار جهانیان آگاهى. به مردم چیزى نگفتم جز آنچه تو مرا به آن
فرمان دادى. من تا در میان آنان زندگى مىکردم گواه اعمالشان بودم. ولى پس از آنکه
مرا قبض روح کردى تنها تو خود نگهبان و ناظر احوال آنان بودى زیرا تو بر هر چیزى گواهى.» خلاصه اینکه قرآن مجید شخصیت والاى حضرت عیسىعلیه
السلام را با اوصافى چون، بنده خدا و پیغمبر الهى، پیامبر اولوالعزم و صاحب شریعت ،کلمة
الله و روح الله شاهد و گواه اعمال مقربین تزد خدا مصطفى و برگزیده خداوند و اوصاف
پسندیده دیگر ستوده است که همه آن دلالتبر عبودیت و خلوص بندگى او دارد. نه علامت
و نشانهاى بر الوهیت او باشد که برخى از پیروان کج اندیش او پنداشتهاند . ترویج همین
افکار جاهلى درباره شخصیت حضرتش باعث پیدایش عقاید خرافى دیگر چون شهادت فدیهوار،
و فاعتبلاشرط او گردید که هرگز با عقل و منطق قابل توجیه نیست. عقایدى که نه عوام
نصارى چیزى از آن مىفهمند و نه خواصشان قادر به تبیین و اقامه استدلال بر آن مىباشند. علامه طباطبایى صاحب تفسیر ارزشمند المیزان
درباره شفاعت و فدا شدن حضرت عیسىعلیه السلام که پیروان او یعنى مسیحیان قایلند چنین
مىفرماید:« قرآن شریف صریحا شفاعت آن حضرت را ثابت مىکند چون شفاعت با دو قید براى
برخى ثابت مىشود. که آن دو قید با استشهاد به آیه 86 زحزف که مىفرماید: «کسانى که
غیر خدا را مىخوانند مالک شفاعتى نیستند تنها شفاعتبراى کسانى ثابت است که گواه بر
حق و نیز عالم به توحید باشند که این دو قید در حضرت عیسى ثابت است زیرا او هم بر اعمال
امتخود گواه و شاهد است (نساء/159) و هم عالم به علم توحید و تورات و انجیل است (مائده/110)»
پس شفیع بودن حضرتش مسلم است اما شفاعت او غیر از قضیه فدا شدنى است که نصارى درباره
او عقیده دارند. با توجه به همه اختلافاتى که پیروان حضرت عیسى
بعد از او پیدا کردهاند، قرآن بیشتر روى نکات اشتراک آنها تاکید دارد و آن فرزند خدا
بودن حضرت عیسى و اینکه او را از سنخ وجود خداى متعال دانستن و موضوع تثلیث است. جالب
توجه اینکه از طرفى تورات و انجیل تصریح به یگانگى خدا دارند و از طرف دیگر انجیل حضرت
عیسى را پسر خدا مىداند و اینکه اب است نه غیر از آن. گرایشات مزبور همه از محتوى
و متن اناجیل بر مىآید و این شاهد و قرینه خوبى بر جعلى بودن انجیل موجود است. منابع المیزان، ج 3، ص
312 فصلنامه نامه مفید، شماره 12 تاریخ مسیحیت در ایران - آغاز مسیحیت در ایران اولین سؤال در رابطه با تاریخ مسیحیت در کلیسای
ایران موضوع قدمت آن است. کلیسا در ایران از چه زمانی بهطور جدی آغاز گشت؟ باید اذعان
نمود که پاسخ به این سؤال چندان ساده نیست چرا که بیشتر اطلاعات در هالهای از ابهام
و تردید قرار دارد. گزارشهایی که از ورود مسیحیت به ایران در دست است بیشتر بر اساس
روایات و احادیثی استوار است که نمیتوان آن را مدارک موثقی در این خصوص دانست. عیسی
مسیح در زمان فرهاد پنجم (فرهادک) که از پادشاهان سلسلۀ اشکانیان (پارت) بود بهدنیا
آمد و بههرحال باید شروع مسیحیت در ایران را به قدمت حکومت اشکانیان در ایران دانست.
برای بررسی شروع کلیسا در ایران باید به این روایات بهطور اجمالی اشاره نمود. در کتاب اعمال رسولان باب دوم واقعۀ پنطیکاست
و ریزش روحالقدس توسط لوقا بهرشتۀ تحریر درآمده است. چون این ایام خود عید پنطیکاست
یا پنجاهه نام داشت موقعیت مناسبی برای گردهمآیی یهودیان زیادی بود که از سراسر نقاط
جهان برای مراسم مذهبی به اورشلیم آمده بودند. در باب دوم از کتاب اعمال رسولان آیه
۹ از اقوامی بهنام "پارتیان و مادیان و
عیلامیان" نام برده شده است که به اقوامی که در ایران آن روز سکونت داشتند اشاره
میکند. به احتمال زیاد این یهودیان در واقعۀ پنطیکاست به مسیح ایمان آوردند و در بازگشت
به وطن خود در مورد مسیح بشارت دادهاند. لابور محقق فرانسوی معتقد است که چون کتاب
اعمال رسولان در حدود سال ۷۰ میلادی
نوشته شده نشاندهندۀ این است که مسیحیان ساکن در امپراطوری روم (مغرب زمین) در آن
زمان قطعاً با جوامع مسیحی سرزمینهای دوردست مشرقزمین آشنایی داشتهاند. او نتیجه
میگیرد که در سالهای ۷۰ تا ۸۰ میلادی مسیحیت در
بخش بینالنهرین واقع در شرق امپراطوری روم که تحت سیطرۀ امپراطوری اشکانی بود، رواج
داشته است. کتاب اعمال توما باید این نکته را نیز اشاره کنیم که این رسم
در کلیساها متداول بوده که هر کلیسایی منشأ خود را به افراد مهم که در رأس آنان رسولان
مسیح قرار داشتند منتسب کنند. این نکته باعث اقتدار و اعتبار کلیسا میشد. کلیسای ایران
نیز از این قانون برکنار نمانده و سعی شده که شروع آن را به یکی از شاگردان مسیح بهنام
توما منسوب کنند که در راه خود به هندوستان از ایران نیز عبور کرده و کلیسا را بهدست
شاگردان خود سپرده است. یکی از قدیمیترین روایات در تاریخ کلیسا این است که تومای
رسول، انجیل را به هندوستان آورد. کتاب اعمال توما جزو کتب مجهولالاصل میباشد که
بهعنوان قدیمیترین شرح یک روایت کلیسایی در آسیا، در ماورای مرزهای امپراطوری روم
باقی مانده است. این کتاب، توما را بهعنوان رسول آسیا ترسیم
میکند و توسعۀ کلیسا به شرق را به سفرهای بشارتی تومای رسول مرتبط میداند. اما این
کتاب با تاریخ کلیسای ایران چه ارتباطی میتواند داشته باشد؟ در این کتاب شهر اِدِسا
واقع در شمال بینالنهرین مرکز فعالیتهای بشارتی توما ذکر شده است. در برخی از اسناد
هم مذکور است که کلیسای شهر سلوکیه تیسفون نیز بهدست تومای رسول بنیاد شده است. طبق
سنن و احادیث دیگر، توما پس از تأسیس این کلیساها به هندوستان رفت و مسیحیت را در آنجا
رواج داد. روایت دیگری از یکی از تاریخنویسان معروف
کلیسا بهنام یوزبیوس نقل شده است که شخصی بهنام آبگار پنجم که پادشاه ادسا بوده است
نامهای به عیسی مسیح مینویسد و او را دعوت میکند که به شهر او برود. مسیح نیز قول
میدهد که پس از صعودش به آسمان، یکی از شاگردانش را نزد او بفرستد. به همین دلیل تومای
رسول یکی از شاگردان خود بهنام ادای (تدی) را که یکی از هفتاد تن ذکر شده در لوقا
۱۰:۱ میباشد به دربار
پادشاه میفرستد. در اثر خدمات ادای آبگار و بسیاری از اهالی ادسا به مسیحیت گرویده
و بدین صورت مسیحیت در بخش غربی امپراطوری اشکانی رواج یافت و از آنجا به داخل فلات
ایران و در میان اقوام آریایی نفوذ نمود. (با مراجعه به نقشه جغرافیایی در صفحۀ پیش
بهتر میتوانید این اتفاقات را دنبال کنید. در این نقشه امپراطوری اشکانی با نام امپراطوری
پارت مشخص شده است که هر دو یکی است چون سلسله اشکانیان از پارتیان بوجود آمد که یکی
از قومهای آریایینژاد بود). روایات دیگر حاکی از این است که ادای شخصاً
یا بهوسیلۀ شاگردانش آگای و ماری در شهر آربلا (اربیل) کلیسای نیرومندی بنا نهاد. با بررسیهایی که در این زمینه بهعمل آمده
به این نتیجه میرسیم که تعیین تاریخ دقیق و چگونگی ورود مسیحیت به ایران امری است
مشکل و تا حدودی غیرممکن. ولی در این که از دورۀ حکومت اشکانیان در ایران یعنی در
قرون اول و دوم مسیحیت به ایران رسیده است شکی نیست. با مطالعۀ تاریخ ایران میتوانیم چنین نتیجهگیری
کنیم که در آن مقطع تاریخی موانع چندانی برای ورود مسیحیت به ایران وجود نداشته است.
در زمان اشکانیان هیچ نشانهای از فشارهای مذهبی گزارش نشده است. بهنظر میآید که
عدم تنگنظریهای دینی و آزادی مذهبی در سراسر امپراطوری رواج داشت و پادشاهان این
سلسله برای ادارۀ امپراطوری عظیم خود سیاست مسامحه و تحمل را که امپراطوری هخامنشیان
ابداع نمودند بر سرکوب و آزار و اذیت ترجیح میدادند. در آن زمان حکومت در ایران بهصورت
ملوکالطوایفی (پراکندهشاهی) اداره میشد؛ آسانگیری در عقاید، تا حدی لازمه همزیستی
در این نوع حکومتهای ملوکالطوایفی بود.