آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا
آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

قم، حوزة علمیه، سیّد حسین شفیعی دارابی (ساعت 45/ 1 بامداد چهارشنبه، 21/ بهمن 1394ش = اوّل جمادی الأولی 1437ق).

قم، حوزة علمیه، سیّد حسین شفیعی دارابی (ساعت 45/ 1 بامداد چهارشنبه، 21/ بهمن 1394ش = اوّل جمادی الأولی 1437ق).

سپاس از جناب «حضرت اسماعیل»

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. همة دوستان عزیز مؤمن به انقلاب و رهروان صدیق راه امام و رهبری؛ به ویژه جناب «حضرت اسماعیل» سلام علیکم؛ امّیدوارم همگان صحیح و سالم و تندرست باشیم؛ تا از توفیق حضور در راهپیمائی 22 بهمنی که در پیش رویمان قرار دارد محروم نمانیم. طلوع اوّلین شب از ماه پرفضیلت جمادی الأولی بر همة شما خوبان مبارک باد. خوانندگان ارجمند، جهت کسب آمادگی لازم برای داوری پایان نامه ای با عنوان «خلود در سرای آخرت از دیدگاه قرآن» در جلسة دفاعیّة روز چهارشنبه 21/ 11/ 1394ش، عصر امروز (سه شنبه 20/ 11/ 94ش) از رفتن به دانشگاه مجازی المصطفی (صلوات الله علیه و آله) چشم پوشیدم، و ناچارا در منزل ماندم، و به مطالعة دقیق محتوای آن پرداختم؛ آرزویم این است که لحظه لحظة زندگیمان درجهت کسب عوامل مؤثّر در خلود در بهشت و دور شدن از عوامل مؤثّر در خلود در جهنّم سپری گردد. ان شاء الله. حدود ساعت 30/ 9 شب بود که مطالعه و ثبت نقاط ضعف و مثبت موجود در این پایان نامه به پایان رسید؛ به رسم همیشگی، ابتداء به وبلاگ «دامنه» و سپس به وبلاگ «دارابکلا قلّة بصیرت» سر زدم؛ در مراجعة به وبلاگ دوّم، با نوشتة جناب «حضرت اسماعیل» در قالب کامنتی نسبتا مفصّل مواجه شدم؛ با مطالعة آن، هم آگاهیم نسبت به کیش شخصیّیتی جناب ایشان و هم نسبت به بخشی دیگر از نوشتة ایشان که آقا ابراهیم بر اساس سیاست اعلام شده اش از نشر آن ها در «دامنه» امتناع ورزیده بود افزوده گشت؛ چون دیدم جناب ایشان، در قالب تقاضا (یا توصیه و یا پیشنهاد و یا هر قالبی که خود می پسندد) نوشت:

«متن کامل مطالب بنده در وبلاگ دارابکلا 20 آمده، احتمالا هم به آنجا سر زدید اگر هم هنوز موفق نشدید می توانید در آنجا کاملا مرور کرده چرا که منتظر نقد منصفانه جنابتان هستم»، به وبلاگ «دارابکلا 20» (که مدیر محترمش از دوستان دیرین بنده است) مراجعه نمودم؛ خوشبختانه دیدم (همچنانکه خود ایشان توجّه داده اند)، متن کامل نوشتة مذکور در این وبلاگ بارگذاری شده است؛ البتّه بروز چنین اقدامی از سوی مدیر ارجمند این وبلاگ، بی سابقه نیست؛ بنده به جای سر دادن شکوه و شکایت نسبت به وی، ابتداء صمیمانه از ایشان تشکّر می کنم؛ و هیچگاه هم از باب گله نمی گویم: «خوش انصاف، دست کم در کنار نوشته های تند و تیز بارگذاری شده در گذشته و حالت در این وبلاگ، پاسخ های بنده را هم بار گذاری نما»؛ چون زمینة دفاع برای جناب ایشان را برای وی فراهم می بینم؛ زیرا او می تواند به صورت آشکار پاسخ دهد: «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» و یا «شما پاسخ های خود را برای وبلاگ های دیگر می فرستی و سیاست کاریم این است که جز نوشته هائیکه مستقیما برای این وبلاگ فرستاده می شود را در این وبلاگ بارگذاری ننمایم»!!!؛ به هرحال، بنده شکوه و گله ای از این دوست دیرین خود ندارم؛ چون از سوئی معتقدم: «آنکس را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است» و از ناحیة دیگر نیز بر این باورم که «خورشید، برای همیشه پشت ابرها نمی ماند»؛ به تعبیر حضرت امام (ره) «همة ما مأمور به‏ اداى تکلیف و وظیفه‏ایم نه مأمور به‏ نتیجه» (صحیفه امام، ج‏21، ص 284)؛

طبیعتا اگر ما ها توفیق داشته باشیم که در مسیر اداء تکلیف الهی قدم برداریم؛ پس هیچگاه نباید از مشاهدة بی انصافی ها، شنیدن تهمت ها، و مواجه شدن با بروز تعابیری ناخوشایند و ناسازگار با ادبیات و اخلاق اسلامی از طرف مقابل، غمگین شویم و عرصه را ترک نمائیم و یا خوفی به دل راه دهیم؛ بلکه در چنین وضعیّتی باید به شخص مقابل گفت: «هرچه دل تنگت می خواهد بگو». در ادامه لازم میدانم سخنی نه از سر نقد، بلکه در راستای عمل به فراز کوتاه قرآنی «وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ» با جناب «حضرت اسماعیل» در میان بگذارم:

1-       خوشحالم که سخن خطابیت نسبت به اینجانب را بر خلاف دیگران، با ارسال «سلام» آغاز نمودی؛ و با ملاحتی جالب نوشتی «سلام بر سید حسین شفیعی» و با نگارش جمله «به امید ایرانی سربلند و آرزوی سلامتی برای این استاد ارجمند» هم آن را به پایان بردی؛ ای کاش، مدیر یا مدیران قلّة بصیرت، بی هچ تصرّف و بی هیچ افزودن تعبیرمفرد و مرکّبی در داخل کروشه بر نوشته هایت، به نشر عبارات جنابعالی همّت می ورزید و یا می ورزیدند؛

2-      از اینکه چرا دامنه اقدام به حذف برخی از مطالب ارسالی از سوی نویسندگان و از جمله جنابعالی می کند؟؛ بارها خود پاسخ داده اند؛ امّا خیرخواهانه می گویم : در عین حالیکه با ایشان و سایر دوستان خوب، مرتبط و علاقه مند، و دارای نقاط مشترکی فراوان هستیم؛ ولی خیر خواهانه می گویم: «تا کنون تدبیری برای نهادن دستمان در یک کاسه ای برای حذف نوشته های جنابعالی و یا دیگران نیاندیشیم؛ و بعید است در آینده هم چنین تدبیری اندیشیده شود؛ پس از ناحیة خودم می گویم: اوّلا: «هرچه دل تنگت می خواهد بگو»؛ ثانیا: همواره این هشدار قرآنی را به یاد داشته باش که «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»؛ چون متأسّفانه در همین نوشته ات، چندین احتمال در حقّ بنده و دیگران مطرح فرمودی، که امکان دارد طرح آنها معلول نادیده گیری همین هشدار قرآنی باشد؛ پس لطفا بیشتر مراقبت بفرمائید؛

3-     خوشحالم که نوشتی «جناب شفیعی به من یاد ندادند که چاپلوسی کنم و نون به کسی قرض بدم، بلکه آموختم از مولایم علی (ع) که همواره حق را بگویم»؛ اوّلا: درحقّ معلّمانی که چنین آموختة بلندی را به جنابعالی تعلیم داده اند، دعا می کنم؛ امّیدوارم بیش از پیش مأجور باشند؛ ثانیا: برای جنابعالی هم که توفیق فراگیری این آموزة مهمّ نصیبت گردید دعا می کنم؛ آرزویم این است که از پاداش الهی لحاظ شده برای طالبان دانش، بهره مند گردی؛ ثالثا: همواره به وقت نگارش مطالب (چه آنگاه که علیه مخالف چیزی را می نگاری و چه آنگاه که بر لَهِ موافق، مطلبی را می نویسی) مترصّد تیزهوشی مخاطبان و خوانندگان نوشته های خویش باش؛ چون آنان با خواندن این نوشته ها به آسانی می یابند که آیا جنابعالی در عهدتان بر «حقّ مداری» و «پرهیز از چاپلوسی» و «قرض ندادن نان به کس یا کسانی» استوار ماندی و یا متزلزل گشتی؟؛ اینجانب دعا می کنم از این امتحان بسیار سخت، پیروز سر بر آری و همواره، ناصر حقّ باشی، و گریزان از چاپلوسی و نان قرض دادن به دیگران؛

4-      در دو نوشتة اخیرت، در دفاع از دیگران، تعابیر و جملات و احتمالات سوئی را در مورد شخص بنده مطرح فرمودی؛ در این وقت سحر و نیمه شب میگویم: اگر پروندة زندگیم آلودة به آنها است، از درگاه خدای متعال می خواهم: توفیق زدودن آن ها از ادامة زندگیم را به اینجانب عطا فرماید؛ و اگر هم عرصه های مختلف حیات سیاسی و رفتاریم از آن ها پاک است، از او میخواهم از مجازات سخت آنها نسبت به جنابعالی چشم پوشی نماید و لطف و غفران بی کرانش را نصیبت فرماید؛

5-      در فراز میانی یکی از دو نوشته هایت آورده اید «منتظر نقد منصفانه جنابتان هستم»؛ اوّلا: از جنابعالی به جهت طرح این پیشنهاد خوب، صمیمانه تشکّر می کنم؛ ثانیا: گفتمان پیاپی گذشته و اخیر جنابعالی حکایت از این دارد که هرآنچه ( و یا دست کم غالب آنچه) که بنده بنگارم؛ غیر منصفانه است؛ و جنابعالی برای اثبات این نسبت ناروا، مرتکب همان چیزی می شوید که خود مدّعی گریز از آن هستید؛ پس اجازه بدهید برای جلوگیری از بروز این ارتکاب، سخنی در جهت نقد نوشته هایت ننگارم؛ و به قضاوت و تشخیص مخاطبان منصف بسنده نمایم.

6-      در پایان در این نیمه شب از درگاه حضرت حقّ میخواهم: فرجام خوشی را برای همة ما ها مقدّر فرماید، و از بدعاقبت شدمان به جهت دنیای دیگران نجاتمان بخشد. ان شاء الله.