آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا
آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

پاسخ به تقاضای جناب « نگاه»

پاسخ به تقاضای جناب « نگاه»

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. جناب «نگاه» سلام علیک. زادشب کریم اهلبیت، امام مجتبی (علیه السّلام) را به جنابعالی و همة خوانندگان ارجمند این نوشته تبریک عرض می نمایم؛ امیدوارم همگان در زمرة پذیرفته شدگان در ماه رمضان قرار گیریم؛ و به بهشت موعود در دل آیات و روایات راه یابیم؛ چون خود نوشتی: «بهشت من اینجاست»؛ در روایت بلند علوی نیز میخوانیم: «الیَوم یَومُ العَمَلِ وَ لاَ حِسَابٍ وَ غَداً یَومُ الحِسَابِ وَلاَ عَمَلٍ»  (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، باب 42، ص 318) : «امروز، روز عمل کردن است و روز حساب رسی نیست و فردا روز حساب رسی است و روز عمل کردن نیست»؛ طبق فرمودة خدای متعال، یکی از آرزوهای افراد مجرم در دورة پس از مرگ این است: «حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ ...» (مؤمنون، آیه 99 و 100) : تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد می ‏گوید پروردگارا مرا بازگردانید . شاید من در آنچه وانهاده‏ام کار نیکی انجام دهم...».

جناب «نگاه»، ابتداء از طریق پیام تلگرامی جناب آقا صفر قلی زاده (مدیر محترم وبلاگ دارابکلا 20) مطّلع شدم که جنابعالی در مدخل نوشتة اخیرتان، چنین نگاشتی: «متن زیر را برای تان می آورم و این انتظار را از خوانندگان فهیم و تیز بین مخصوصا از اساتید بزرگوار مخصوصا از جناب دکتر سید حسین شفیعی دارابی استاد حوزه و دانشگاه انتظار دارم تا تفسیرشان را در مورد ذیل اعمال بدارند»؛

اینجانب پس از مراجعه به وبلاگ «دارابکلا20»، متن کامل مورد اشاره را مطالعه نمودم؛ با همة مشغله های اجرائی، آموزشی و پژوهشی که داشتم، راضی نشدم از پاسخ مثبت دادن به این تقاضا و فراخوان جنابعالی دریغ ورزم؛ چون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «کسی که یک نیاز برادر مؤمن خود را برآورده سازد، مثل آن است که همه عمر خویش را به عبادت خدا گذرانده باشد.» (امالی، شیخ صدوق، ص481)؛ البتّه بنا ندارم به تفصیل در این راستا سخن گویم؛ بلکه فقط به صورت فشرده، به ذکر چهار نکته بسنده می نمایم:

1 - نفس نگارش این متن؛ به ویژه اختصاص دادن آن به تبیین بخشی از زندگی پس از مرگ، و آراسته و آویخته نمودنش به هنر «رمان» و داستانِ نسبتا بلند خیالی، نقطه ای مثبت محسوب می شود؛ و موجب تقدیر و سپاس از جنابعالی خواهد بود؛

2 - چون فردی مذهبی و معتقد و عامل به آموزه های دینی هستی؛ شایسته این بود که این نوشته را با نام پروردگار شروع می نمودی؛ چه آنکه در حدیث والای نبوی آمده است: «قالَ اللّهِ جَلّ وَ عزَّ إِسْمُهْ : کُلُّ أمرٍ ذى بالٍ لَم یُذکَر فیهِ بِسمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ» (مجلسی، بحارالأنوار (ط- بیروت)، ج 73، ص 305) : « خداوند عزیز و جلیل فرموده است : هر کار ارزشمندى که در آن بسم اللّه‏ ذکر نشود ناقص است»؛ در حدیث منقول از  امام رضا (علیه السّلام) نیز آمده است: رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) فرمود: «قالَ اللّه‏ُ عَزَّ و َجَلَّ... اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه‏ُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحوالِهِ) صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج 1، ص  300، ح 59) : «خداوند می فرماید: «... هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، خداى متعال مى‏گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم»؛

3 - بنده تخصّصی در عرصة «رمان» نویسی ندارم؛ بدین جهت به خودم اجازه نمیدهم که قضاوتی فنّی، و مناسب با این شیوة نگارشی، در مورد این نوشته جنابعالی داشته باشم؛ و سخنی در جهت نقاط مثبت و منفی موجود در آن به رشتة تحریر در آورم؛ امّیدوارم: عزیزانی که از مهارت لازم دراین عرصه برخوردارند، خوانندگان محترم را از نقطه نظرهای عالمانه و منصفانة خویش در این راستا بهره مند سازند؛ ولی در حدّ اطّلاعات کلّی خود در این حوزه، ذکر این نکته را سودمند میدانم که: به هرحال، ورود به عرصة «رمان» نویسی، افزون بر شهامت و جرأت و...، نیازمند به آشنائی مناسب با آداب ویژة این هنر زیبا و رعایت آن ها می باشد؛ آرزویم این است، که در باور کارشناسان، نوشتة جنابعالی آمیختة با دو خصلت «آشنائی با آداب مربوطه» و «رعایت آنها» بوده باشد؛

4 - ضمن اعتراف به مؤمن بودن جنابعالی و باور به پایبندیت به آموزه های دینی؛ اعلام میدارم: اینجانب پس از دو بار مطالعة این نوشتة جنابعالی به این نتیجه دست یافتم که محتوای آن، در قالب سه دستة کلّی ذیل قابل تقسیم می باشد:

الف- بخش مثبت و قابل قبول (= آبی)؛ از قبیل:

·       «قرار بود از روى پلى بگذرم , به باریکى مو و به تیزى لبه ى شمشیر»؛

·       «اما من خجالت مى کشیدم به آنها نگاه کنم , تا آن موقع چنین صحنه اى را ندیده بودم , هیچ زنى را به غیر از همسرم محرم و همدم نمى دانستم»؛

·       «دلم براى کارم تنگ شده بود , کارى که خانه ى مردم را رنگ مى زدم , مزد مى گرفتم و خسته بر مى گشتم منزل و در کنار همسر و فرزندم سر سفره ى ساده با هم شام مى خوردیم و...»؛

·       «در حقیقت همه داشتند اجر و مزد کارهاى خوبشان را مى گرفتند»؛

·       «چیزى براى دزدى پیدا نکردم، .....؛ بچه ى روزنامه فروش و واکسى ندیدم که سرش را کلاه بگذارم و گناهکار شوم»؛

·       «بهشت من اینجاست , همین خاک , همین هوا , همین قوچان خودم...»؛

ب-  بخش منفی و غیر قابل قبول (= قرمز)؛ همانند:

         از ایوان قصر به قصرهاى همسایگان نظرى انداختم , شب شده بود اما مى شد داخل اتاق ها را دید , ..., رفتم توى اتاقى در را بستم و به جهنمى که افتاده بودم فکر می کردم؛

  زیر سایه ى درختان پر از جفت نر و ماده ى آدمها بود که فقط .....

  دلم مى خواست کمى گناه کنم تا مرا از بهشت بیرون کنند ... چشم چرانى حقم بود , با جنس مخالف دوست شدن و ... عین عدالت بود .

  تیم هاى ورزشى مرد وزن قاطى بود ...؛

  بدم مى امد از این بخور و بخواب ....

  موقع خداحافظى به همسرم گفتم : همیشه برایم دعا کن که هرگز به بهشت نروم ....

ج- بخش مبهم و غیر واضح (= زرد)؛ از باب نمونه:

  روزه و نمازى را که نخواندى خدا بخشیده؛

  انچه را که دوست نداشتم مى دیدم , همه مردها در حال خوشگذرانى بودند , کسى کار نمى کرد؛

  و....؛ و.....؛ و....

البتّه جنابعالی در پایان نوشته ات آوردی: «نتیجه ی آنچه را که به نقل آورده ام پس از تفسیر خوانندگان محترم بدان خواهم پرداخت»؛ ولی به نظر میآید، آوردن برخی از جملات، از قداست بهشت و بهشتیان می کاهد؛ و موجب نقش بستن تصاویری نادرست و حتّی شبهاتی سخت در اذهان برخی از اشخاص در این راستا می گردد؛ پس باید مراقب بود تا خدای ناکرده، به جای درست کردن ابروان، چشمان را کور ننمائیم.

نکتة پایانی: خدایا اگرچه گاه ممکن است در عالم خواب، به انیس و مونس خود بگوئیم: «همیشه برایم دعا کن که هرگز به بهشت نروم ....»؛ ولی تو میدانی که خواهان بهشت موعود تو هستیم؛ چه آنکه تو میدانی که ورد زبانمان این است:

  «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (پروردگارا ! به ما در دنیا نیکى و در آخرت هم نیکى عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دارد)؛

  « اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَمَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد» (پروردگارا! قرار بده زیستن مرا، چو زیستن محمد و آل محمد؛ و مردنم را چو مردن محمد و آل محمد!)؛

  باورمان این است که برترین پیامبرت فرمود: «‏إِنَّ فِی الْجَنَّةِ بَاباً یُقَالُ لَهَا الرَّیَّانُ‏ لَا یَدْخُلُ‏ بِهَا إِلَّا الصَّائِمُونَ‏، فَإِذَا دَخَلَ آخِرُهُمْ أُغْلِقَ ذَلِکَ الْبَابُ» (مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏93، ص256) : «همانا در بهشت دری است که به آن ریان (شاداب) گفته می شود و در آن فقط روزه داران داخل می شوند پس زمانی که آخرین نفر از آنان داخل شد آن در بسته خواهد شد».

پس خدایا، ما را بهشتی گردان و با بهشتیان خود همنشین گردان. امین یا ربّ العالمین. (حوزة علمیّة قم/ سیّد حسین شفیعی دارابی/ ساعت 15/1 بامداد شب سه شنبه: 1/ 4/ 1395ش= پانزدهم ماه رمضان 1437ق).